جدول جو
جدول جو

معنی دست گرائی - جستجوی لغت در جدول جو

دست گرائی
(دَ گَ)
عمل دستگرای، گرایندگی دست، حالت و چگونگی دست گرای. گرائیدگی دست. تجربت: هرکه.. خواهد که دیگران را اگرچه از وی قویتر باشند دست گرائی کند هرآینه قوت او راهبر فضیحت و دلیل هلاک شود. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 204). و رجوع به دست گرای شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دست درازی
تصویر دست درازی
تعدی و تجاوز و دست دراز کردن به مال یا ناموس دیگران
فرهنگ فارسی عمید
(دَ)
عمل دست آرا، با دست آراستن
لغت نامه دهخدا
(دَ گَ)
دستگرائی. رجوع به دستگرائی شود
لغت نامه دهخدا
(دَ رَ)
امکان. تمکن. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
تو بر جگری دست نیالائی و حقاک
جز بر جگری نیست مرا دست روائی.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(دَ دِ)
حالت و چگونگی دست طولانی. طول ید. (یادداشت مرحوم دهخدا). دراز بودن دست. بلنددستی، ظلم و تعدی. (آنندراج). تطاول و تعرض. (یادداشت مرحوم دهخدا). بطش. (ملخص اللغات خطیب). ظلم و ستم و جور و جبر و تعدی و زبردستی. (ناظم الاطباء) : متغلبان دست درازی از حد ببردند و بطاقت رسیدیم. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 66). خروج کرد و دست بقتل مسلمانان و نهب اموال و دیگر دست درازی برآوردند. (جهانگشای جوینی).
با همه عالم به لاف با همه خلق از گزاف
دست درازی مجوی چیره زبانی مکن.
ضیای نیشابوری
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
گزندۀ دست. گزاینده دست
لغت نامه دهخدا
تصویری از دست درازی
تصویر دست درازی
دست بمال و ناموس دیگری دراز کردن تعدی تجاوز تطاول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دستگرای
تصویر دستگرای
مغلوب زتون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دستگرای
تصویر دستگرای
((دَ گِ))
مغلوب، زبون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دست درازی
تصویر دست درازی
تجاوز
فرهنگ واژه فارسی سره